برای پ

اشک رازیست، لبخند رازیست، عشق رازیست؛ اشک آن شب لبخند عشقم بود

برای پ

اشک رازیست، لبخند رازیست، عشق رازیست؛ اشک آن شب لبخند عشقم بود

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۸ ثبت شده است

پیوسته میگی جداشیم بهتره و ازم میخوای که همدستت هم بشم. ازت میپرسم چرا و چند دلیل منطقی و احساسی میاری. آخر دست هم میگی برو دنبال زندگیت و اگه جدا بشیم ضربه کمتر میخوریم. من که میدونم به خاطر من میخوای تن به این جدایی بدی، اما خیال کردی، من راحت به دستت نیوردم که راحت از دستت بدم. میخوام تا ابد و تا همیشه کنارت باشم؛ با هر شرایطی و با هر محدودیتی. میخوام اینقدر واست خوب باشم که همیشه بهم تکیه بدی، میخوام بدونی من همیشه کنارتم. میخوام بدونی تا ابد بی نهایت دوستت دارم. میخوام بدونی تو همه زندگیم هستی، میل و تمنا همه تو. و خودت میدونی عشق و علاقمون خیلی عمیقه و بالاتر از هر چیزیست. پس نترس مهربونم...

  • مارمولک

اینکه آدم زندگیشو بر پایه یه نفر دیگه بذاره صددرصد اشتباهه، اما گاهی اون نفر جز جداناپذیر از زندگی تو میشه، اونوقت زندگی فقط با اون فرد معنی داره.

بارها و بارها گفتی برم دنبال زندگیم! آخه زندگی من تو هستی، کجا برم!؟ دلباختگی و دلبستگی من حد و مرز نداره، پایان هم نداره، چون من ریشه های تو رو دریافته ام...

  • مارمولک

چند وقت پیش گفتی چرا وقتی حرف از جدایی میزنی، اشکم درمیاد؟

اشکهای من مال درده، یه درد همیشگی، مثل دردهایی که صادق خان هدایت واسش دوایی پیدا نکرده بود...

  • مارمولک

هر زمان که به او می اندیشم، ناخودآگاه جریان عجیبی در رگهای انگشتانم پدیدار میشود که فرمان میدهد قلمی به دست بگیرم و درباره او شروع به نوشتن کنم؛ برای او که همه زندگی من است. او برای نخستین بار در قالب یک فرشته در زندگیِ تاریکِ من درخشید و تأثیر انکار ناپذیری بر ذرات جان و تنم گذاشت. تأثیری که تا پایانِ زمان ادامه دارد؛ او برای من اولین زن و آخرین زن بود...

  • مارمولک